ساعت یک و نیم شبه و پسرجان یه طرفم خوابیده و لوسی جان طرف دیگه.این روزهای آخر سال همیشه حال عجیبی دارن.انگار اسفند رو خدا آفریده برای فکر و خیال و خاطره بازی همیشه یاد روزهای آخر سال سال های دانشجویی ام می افتمو واضح ترین خاطره اسفندی من اون پیادهروی از تجریش تا راه آهنه. اونم روز بیست و هشتم .تو اوج شلوغی دو روز مونده به عید ما بی خیال همه چیز با کوله های روی دوشمون راه افتادیم و هر قدم خاطره ساختیم.تا چندسالی با پسرجان نمی شه از این روزی تو هم خواهی گریست....
این صبح های لعنتی
تو مرده ای و حواست نیست....
سال ,خاطره ,روز ,های ,خیال ,پسرجان ,روزهای آخر ,آخر سال ,مونده به ,روز مونده ,دو روز
درباره این سایت